<-Text2->

درزمان قاجار ارتش قاجار لشکرکشی های زیادی در منطقه بلوچستان کردند از جمله از حمله لشکر کشی به جالق به روستای کله گان زمانی ارتش قاجار به روستای کله گان حمله کرد حاکم کله گان (پدر مهیم خان نوشیروانی که اسمشو حضور ذهن ندارم)فرد شجاعی بود ولی متاسفانه حاکم در این لشکر کشی جان خود را از دست داد و سردار نورمحمد لشکر قاجار شکست خورد نور محمد باطایفه خود و خانواده حاکم به کوه پناه بردند چندروزی در اطراف کوههای کله گان مستقر شدند ویکی از همراهانش خانواده حاکم را به کوهک رساند. و دوباره با طایفه خود به کله گان می رود. و به سرداری طایفه خود ادامه میدهد ولی آتش انتقام همچنان در سینه اش روشن بود.(ارتش قاجار کل بلوچستان را فتح کرد و بعضی از سران طوایف باهاش درگیر شده بودن در این جنگ کشته وبعضی ها را تبعید زندانی کرد).یکی از فرماندهان قاجار برای بازدید به روستای کله گان می آید وقتی سردار نورمحمد از این موضوع با خبر می شود با چند تن از افرادش بالای کوه کمین میکند و هنگامی که فرمانده نزدیک کوه می رسد بهش تیراندازی میکندند(ولی ناگفته نماند سردار نورمحمد وکیل تک تیرانداز ونشانه اش دقیق بود)فرمانده و چند تن از سربازانش کشته می شوند همین روند ادامه داشت. تا اینکه با نقشه قاجار و به کمک یکی از همشهری هاش که از وی تنفر داشت دستگیرمیشود وبه کرمان انتقال داده می شود. چهل روز در زندان کرمان زندانی می شود ولی از آنجایی که در حکومت قاجار سران طوایف را نمی کشتند سردار نور محمد ازش تعهد میگیرند که با دولت درگیر نشود و ازآزادش میکنند و به سراوان می آید پبش فامیلش چند روزیم می ماند بعد به شهر خودش روستای کله گان بر میگردد.سردار نور محمد وکیل دو فرزند داشت به اسمهای:(داد محمد و الیار)بعداز وفات سردار نور محمد پسر بزرگش دادمحمد وکیل سرپرستی قومش را برعهده گرفت.

نور محمد وکیل(رئیسی) در آن زمان سرداری طایفه رئیسی (کله گان) را برعهده داشت.یکی از صفات بسیار والای ایشان مهمان نوازی بود.به زبان بلوچی (میار جلی) گفته می شود تا جایی که تا پای جان از مهمانی که پیشش می آمد پذیرایی میکرد واز هرکمکی از دستش بر می آمد دریغ نمیکرد. یکی از دوستان صمیمی ایشان سردار شیر محمد سپاهی بود که سرداری طایفه سپاهی در جالق را برعهده داشت. زمانی که سردار شیرمحمد از نقشه قتل خود که حاکم جالق(اسمشو یادم رفته)گرفته است با خبر میشود شیر محمد روانه کله گان میشود ودست یاری از دوست صمیمی اش سردار نورمحمد میخواهد پیش دوستش قضیه را تعریف میکند نورمحمد هم تاپای جان ازش دفاع میکند دوستش را تنها نمیگذارد. حاکم جالق وقتی با خبر میشه که شیرمحمد پیش دوستش نورمحمد رفته حاکم به خانه وی یک قاصد میفرستد که خطاب ب سردار نورمحمد که شیر محمد را تحویل حاکم جالق بدهد. نورمحمد در جواب قاصد میگوید:شیرمحمد مهمان منه به زبان بلوچی (میار جلی) و هرگز به دست شما نمی دهم قاصد پیش حاکم برمیگردد و همه چیز را برایش تعریف میکند. بعداز شنیدن سخنان قاصد حاکم دستور میدهد که لشکر را اماده کنید و لشکر به فرماندهی پسرش روانه کله گان میشود. وقتی نور محمد با خبر میشود که لشکر حاکم جالق به طرف کله گان حرکت کرده است. نورمحمد یک قاصد برای سردار منطقه سیاهان سردار نورالدین میفرستد. و از وی درخواست کمک میکند سردار نوالدین لشکر خود در منطقه جود پاکستان مستقر میکند و سردار نورمحمد و بردار وی قادر بخش وکیل به همراه لشکریانش به لشکر نورالدین ملحق میشوند و بالای کوه کمین میکنند. پسر حاکم وقتی به منطقه جودر میرسد به نورمحمد میگوید شیرمحمد را تحویل من بده در جوابش میگوید بو تا جان خود را ازدست ندادی پسر حاکم به حرفش گوش نمیدهد با اسبش جلو میرود نورمحمد که تفنگ دار ماهری بود یک تیر به کلاه که سرش بود میزند و کلاه می افتد نورمحمد دوباره بهش اخطار میکند اگر یک قدم جلو بیایی می زنمت ولی پسر حاکم بازم اعتنایی نمیکند این بار به زین اسب می زند و اتیش میگیرد وی از اسبش می افتد یکی از همراهانش بهش میگوید نور محمد شوخی ندارد اینبار بری جلوتر کشته میشی ولشکر حاکم به جلق برمیگردد. سرانجام با پا فشاری زیاد سردار نورمحمد حاکم جالق موفق به دستگیری شیر محمد نشد و پا در میانی نورمحمد شیرمحمد به جالق برگشت و با حاکم صلح کرد. هرچند که بعد از سالها سردار شیرمحمد به دست حاکم جالق به قتل میرسد.

<-Text2->